داستان زندگی سالوادور دالی و همسرش گالا دالی
هنرمند بزرگ اسپانیایی، سالوادور دالی در سال 1904 در شهر فیگرس در اسپانیا به دنیا آمد و از همان دوران کودکی به هنر علاقهمند شد. در ابتدا مادرش او را در این زمینه مورد حمایت قرار داد و سپس، پدرش که شخصیت برجستهای در فیگرس بود و اوضاع مالی خوبی هم داشت، با وجود این که رابطهی خوبی هم با سالوادور نداشت، اجازه داد تا تنها پسرش حرفهی هنر را در پیش گیرد. دالی در سال 1922 به آکادمی سلطنتی مادرید راه یافت و در مدت چهار سال حضور در این آکادمی، با هنرمندان و شاعرانی که در آینده به شهرت میرسند، همچون لوییس بونوئل و فدریکو گارسیا لورکا آشنا شد. در سال 1924 جنبش سوررئالیسم توسط آندره برتون در پاریس تاسیس شد. دالی در سال 1929 برای زندگی راهی پاریس شد و در اینجا به سورئالیستها پیوست. با وجود اخراج شدن از این گروه در سال 1939، دالی یکی از نمادهای سورئالیسم است و هر گاه حرفی از سورئالیسم به میان میآید، نام سالوادور دالی نیز در پی آن پدیدار میشود.
دالی در دوران حضور در گروه امپرسیونیستها با شاعر معروفی به نام پل الوار آشنا شد. همسر الوار زنی روس به نام گالا بود و این دو در حالی که یک دختر یازده ساله به نام سیسیل داشتند، در سال 1929 از یکدیگر جدا شدند. دالی و گالا در همان دوران با یکدیگر آشنا شدند و میان آنها رابطهای نزدیک شکل گرفت. سیسیل در مصاحبهای در سال 2014 در ارتباط با مادرش گفت: «بعد از این که دالی را دید، دیگر هیچ علاقهای به من نداشت، دیگر خیلی صمیمی نبود … خیلی مرموز بود.» دالی و گالا در سال 1934 با یکدیگر ازدواج کردند و تا آخر عمر یار و همراه یکدیگر ماندند.
نام حقیقی گالا، هلنا ایوانووا دیاکونووا است و وی 10 سال از سالوادور دالی بزرگتر بود. عشق میان گالا و سالوادور در یک نگاه اتفاق افتاده است. دالی در کتاب اوتوبیوگرافی خود نوشته است: «مقدر شده بود که گالا «گرادیوا»ی من باشد، کسی که فقط به پیش میرود، پیروزی من، زن ِ من». (گرادیوا Gradiva شخصیت قهرمان رمانی با همین نام از ویلهلم جنسن بود. شخصیت گرادیوا به شخصیتی اساطیری در هنر مدرن قرن بیستم تبدیل شد. معنی واژهی گرادیوا: زنی که قدم میزند.)
گالا از همان روزهای اول آشنایی با دالی، به الههی زیبایی این هنرمند تبدیل شد و به عنوان مدل برای نقاشیهایش در مقابل او مینشست. دالی نقاشیهای بسیاری دارد که در آنها از چهرهی گالا به عنوان شخصیتهای آثارش استفاده کرده است. در نقاشیهای دالی، گالا را در نقش مریم مقدس، گالاتئا و … میبینیم.
گالا در زندگی هنری همسر هنرمندش نقش پررنگی داشت
او با گالریها و خریداران شخصی آثار دالی به مذاکره مینشست و همچنین دیگر برنامههای کاری او را سامان میداد. دالی نیز همسرش را بسیار مورد لطف قرار میداد. او نوشته است: «من انقدر به او میپردازم که تا بدرخشد و خوشحالترین باشد. من به او بیش از خودم اهمیت میدهم، چراکه بدون او همه چیز به پایان میرسد.»
پس از چهل سال زندگی با عشق، رابطهی این دو به سردی گرایید. در سال 1969 دالی قلعهای را در شهر کوچک پوبول در خرونا در ایالت کاتالونیا در اسپانیا برای همسرش خرید. گالا اوقات خود را در این قلعهی شخصی با دوستان جوانش میگذراند و دالی در جامعهی شهری، از شهرت و محبوبیت خود در میان مردم لذت میبرد. روابط عاشقانهی گالا با معشوقههای جوانش و اسراف پولهای شوهر مشهور و ثروتمند خود، دالی را بسیار ناراحت کرده بود. از اواخر نیمهی دوم دههی 1970 رابطهی دالی و گالا بیش از پیش تیره و تار شد. گالا در سال 1982 در سن هشتاد و هفت سالگی در قلعهی شخصی خود در پوبول بر اثر بیماری از دنیا رفت. با وجود رابطهی آشفتهی دالی و گالا در چند سال اخیر، دالی پس از مرگ همسرش به چنان غم و اندوهی دچار شد که بر تخت بیماری افتاد و تعادل روانی خود را هم از دست داد. این هنرمند بزرگ سرانجام در سال 1989 از دنیا رفت. دالی در کتابش در مورد عشق خود به گالا نوشته است: «او را بیش از مادرم، بیش از پدرم، بیش از پیکاسو و حتی بیش از پول دوست دارم.»
" هر روز صبح وقتي از خواب بلند مي شوم، با خودم مي گويم چه لذتي بالاتر از اينکه مثل «سالوادور دالي» باشي؟! و سريع از خودم مي پرسم امروز چه کار شگفت انگيزي خواهد کرد اين سالوادور دالي؟!» اين جملات را کسي درباره نقاش، مجسمه ساز و گرافيست اسپانيايي «سالوادور دالي» نگفته است. اينها اظهارنظرهاي خود او درباره خودش است! دالي فردي خيال پرداز بود که براي جلب توجه ديگران کارهاي عجيبي مي کرد و حرف هاي عجيبي مي زد. همين تفاوت شخصيت هم باعث مي شد تا توجه بيشتري به نقاشي هاي او نشان داده شود "