او در يک اتوبيوگرافي به نام «زندگي پنهان سالوادور دالي» حقايق بسياري را درباره زندگي شخصي اش فاش کرد که تعجب بيشتري را برانگيخت و البته انتقادهايي را هم به دنبال داشت.
"جورج اورول"بسياري از اعترافات او در اين کتاب را غيرواقعي و در ادامه رفتارهاي توجه برانگيز او دانست اما به هر حال حقيقت غيرقابل انکار اين است که نقاشي هاي عجيب و متفاوت دالي در دهه هاي اوليه قرن 20 نمي تواند زياد از شخصيت متفاوت او فاصله داشته باشد. شايد شما هم با خواندن حقايقي که کمتر به آنها پرداخته شده است، تصوير جديد يا حتي متفاوتي از سالوادور دالي پيدا کنيد .
دالي اينجا ، آنجا، همه جا
درست 9 ماه قبل از تولد دالي، برادر بزرگترش که اسم او هم سالوادور بود، در روزهاي اول تولد مرد و اسم او را براي دالي معروف انتخاب کردند. بعدها به دالي گفتند که او ادامه زندگي برادرش است. آنطور که خودش در کتاب زندگينامه اش نوشته، هر وقت در بچگي عکس برادرش را توي قاب عکس مي ديده، ترس عجيبي تمام وجودش را فرا مي گرفته و احساس مي کرده تنها يک بخش از کليتي چهارگانه از سالوادور است: سالوادور پدر، سالوادور برادر، خودش و سالوادور مسيح (سالوادور در زبان لاتين به معناي نجات دهنده است که در فرهنگ کاتوليک به معناي همان عيسي مسيح است). جالب است که «ونگوگ» هم قصه اي مشابه سالوادور دارد. هر دو اسم برادر بزرگتر متوفي را به ارث برده اند.
خودمدرسه پنداري
دالي چند بار از مدرسه اخراج شد و هيچ وقت در امتحان نهايي شرکت نکرد. به نظر او لياقت و توانايي خودش از برگزارکنندگان امتحان به مراتب بيشتر بود. او بعدها تحصيلات خود را در مدرسه متافيزيک «کارلوکارا» ادامه داد.
ترس هاي عجيب براي آدم هاي عجيب
ملخ و کثيفي از ترس هاي هميشگي دالي بودند. ترس مريض شدن او از ملخ به قدري بود که در بسياري از منابع اين موضوع را جزو اطلاعات اوليه زندگي او آورده اند.
خفاش خوار
دالي در کتابش به اسم «زندگي پنهان سالوادور دالي» نوشته است که در پنج سالگي با يک خفاش مرده که دور تا دورش را مورچه گرفته بود، مواجه شده و آن را توي دهانش گذاشته و محکم گاز گرفته تا خفاش مرده از وسط نصف شود.
دوست آن است که گيرد دست دوست
سالوادور و پيکاسو دوست هاي خوبي بودند و بعد از اينکه پيکاسو از نمايشگاه کارهاي دالي در سال 1925 بازديد کرد و سبک کاري اش را پسنديد، از او دعوت کرد تا به آمريکا برود و هزينه سفر او را هم تمام و کمال پرداخت کرد.
از سورئاليسم تا طراحي انيميشن
دالي در سفر دومش به آمريکا در يک پروژه ساخت انيميشن با والت ديسني همکاري کرد و بخشي از نقاشي هاي کار را طراحي کرد. البته اين پروژه در مرحله از کار متوقف شد چون عمو «والت» نقاشي هاي دالي را براي بينندگان بيش از حد سياه و تاريک تشخيص داد.
هنر سياسي يا سياست هنري؟!
قبل از شروع جنگ جهاني دوم، دالي در جايي گفته بود: «من بيشتر اوقات «هيتلر» را يک زن تصور مي کردم» و سال ها بعد و پس از تجربه جنگ دوم جهاني، در کتاب خاطراتش نوشته است هيتلر او را بسيار شگفت زده کرده و تحت تاثير قرار داده است.
او به خاطر اين شگفت زدگي يکي از نقاشي هايش را «معماي هيتلر» نامگذاري کرد. بعد از اين ابراز علاقه، سورئاليست ها از جمله «آندره برتون» او را سرزنش و در نهايت از گروهشان اخراج کردند. در طول جنگ هاي جهاني دالي خود را هوادار هيچ يک از دو طرف جنگ اعلام نکرد اما پس از پايان جنگ جهاني دوم، طرفدار پروضا قرص ژنرال «فرانکو» (ديکتاتور اسپانيا) شد.
دلبستگي تخم مرغي
در اکثر نقاشي هاي دالي، تصوير تخم مرغ به چشم مي خورد که بسياري علت آن را علاقه وافرش به مفهوم زايندگي و وجود مي دانند. اين علاقه آنقدر زياد بود که باعث شد او بعدها خانه اي بسازد و سقف آن را با شمايل تخم مرغ هاي بزرگ و سفيد بپوشاند.
دالي و بروبچه هاي «بارسلونا»
«ساگيباريا» و «جوزف ساميتير» از دوستان کودکي سالوادور بودند که بعدها فوتباليست هاي باشگاه «بارسلونا» شدند. اين سه نفر در کودکي با هم فوتبال بازي مي کردند.
"هر روز صبح وقتي از خواب بلند مي شوم، با خودم مي گويم چه لذتي بالاتر از اينکه مثل «سالوادور دالي» باشي؟! و سريع از خودم مي پرسم امروز چه کار شگفت انگيزي خواهد کرد اين سالوادور دالي؟!» اين جملات را کسي درباره نقاش، مجسمه ساز و گرافيست اسپانيايي «سالوادور دالي» نگفته است. اينها اظهارنظرهاي خود او درباره خودش است! دالي فردي خيال پرداز بود که براي جلب توجه ديگران کارهاي عجيبي مي کرد و حرف هاي عجيبي مي زد. همين تفاوت شخصيت هم باعث مي شد تا توجه بيشتري به نقاشي هاي او نشان داده شود "